معنی سرزمینی باستانی
حل جدول
لیدیه
سرزمینی باستانی در یونان
هالیکارناس
سرزمینی باستانی در شمال غربی اروپا
فلاندر
سرزمینی باستانی بین سیحون و جیحون
ماوراالنهر
باستانی
دیرینه، قدیمی، عطیقه، تاریخی
سرزمینی در عربستان
ریما
سرزمینی در گرجستان
آبخاز
لغت نامه دهخدا
باستانی. (ص نسبی) قدیم. کهن. عتیق. دیرینه. قدیمی:
بکوه اندرون مانده ای دیر گاهی
بسنگ اندرون بوده ای باستانی.
فرخی.
بدان خانه ٔ باستانی شدم
به هنجار چون آزمایشگری.
منوچهری.
بر آن وزن این شعر گفتم که گفته ست
ابوالشیص اعرابی باستانی.
منوچهری.
دلجویی کن که نیکوان را
دلجویی رسم باستانی است.
خاقانی.
|| معمر. سالخورده.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا ء عتیقه.
مترادف و متضاد زبان فارسی
دیرینه، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهن، کهنه،
(متضاد) جدید، نوین
فرهنگ معین
(ص نسب.) قدیمی، کهنه.
فرهنگ عمید
قدیمی، دیرینه، تاریخی،
فارسی به عربی
اثر، تحفه قدیمه، رمادی، قدیم، کلاسیکی، أَثَر (قَدِیم)
فارسی به آلمانی
Alt, Ehemalig, Uralt, Uralt; alt, Grau, Alt, Altertuemlich; antik
واژه پیشنهادی
اوستیا
معادل ابجد
901